جدول جو
جدول جو

معنی سیاه ورز - جستجوی لغت در جدول جو

سیاه ورز
از توابع تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاه سر
تصویر سیاه سر
آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند، نهنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه ور
تصویر سایه ور
دارای سایه، سایه دار، پرسایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه روز
تصویر سیاه روز
بدبخت، تیره بخت، مصیبت زده، سیاه روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه رو
تصویر سیاه رو
کسی که چهره اش سیاه باشد، کنایه از عاصی، گناهکار، رسوا، شرمنده، روسیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشه ورز
تصویر پیشه ورز
پیشه کار، پیشه ور
فرهنگ فارسی عمید
نامی است که در طوالش به درخت آزاد دهند، (از جنگل شناسی ج 2 ص 213)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
بدبخت. بی طالع. محروم. (ناظم الاطباء) :
چنین پنداشت فرهاد سیه روز
که او را بود خواهد نیک آن روز.
نظامی.
مجنون ز گزاف این سیه روز
برزد زدل آتشی جگرسوز.
نظامی.
، مظلوم. ستمکش، دلتنگ و حزین. (ناظم الاطباء). رجوع به سیاه روز شود
لغت نامه دهخدا
(تُ مَ کَ / کِ)
کینه دار. کینه کش. کینه ور. (آنندراج). کینه گزار. کینه جو. و رجوع به کینه ورزی و کینه ورزیدن شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی، دارای 1235 تن سکنه، آب آن از رود قطور و زارعان، محصول آنجا غلات، کرچک، انگور و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. دارای 144 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ورید. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
کنایه از بی شرم و شرمنده و بی آبرو، (آنندراج) :
دیدم سیاه روی عروسان سبزموی
کز غم دلم بدیدن ایشان بیارمید،
بشار مرغزی،
در خدمت تو تر نتوان آمدن از آنک
گردد سیاه روی چو گردد تر آینه،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 394)،
رجوع به سیاه رو شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
ورزندۀ پیشه. پیشه ور. پیشه کار. کارورز:
سپاهی نباید که با پیشه ور
به یکروی جویند هر دو هنر
یکی پیشه ورز و یکی گرزدار
سزاوار هرکس پدید است کار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ)
رجوع به سیاه سار و سیه سر شود
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ)
دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 363 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ وَ)
سایه دار و هر چیز که سایه دهد. (ناظم الاطباء). دارای سایه. پرسایه:
باغ تو پر درخت سایه ور است
از پی خویشتن یکی بگزین.
فرخی.
جناب سایه ورش را همیشه باد ملازم
کز این جناب معظم رسی بغایت مقصد.
شمس طبسی.
بسی پای دار ای درخت هنر
که هم میوه داری و هم سایه ور.
سعدی (بوستان).
پر از میوه و سایه ور چون رزند
نه چون ما سیه کار و ازرق رزند.
سعدی.
در جهان چون او نیامد آفتاب سایه ور
آفتاب سایه ور چون او نیامد در جهان.
سید ذوالفقار شروانی
لغت نامه دهخدا
بی آبرو، رسوا، بی عزت، (ناظم الاطباء)، روسیاه، شرمنده:
با اینکه از او سیاه رویم
هم هندوک سیاه اویم،
نظامی،
رجوع به سیاه روی شود
لغت نامه دهخدا
بدبخت، بی نصیب، بی طالع، (ناظم الاطباء)، کنایه از ماتمی و مصیبت زده، (آنندراج) :
از زندگی بتنگند دائم سیاه روزان
ذوق چراغ ماتم از زیستن ندارد،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عمل و حالت سیاه روز، بدبخت، سیاه روز بودن:
گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کنی
سیاه روزی من کار آفتاب کند،
حکیم کاشانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیاهروز
تصویر سیاهروز
بدبخت و بی نصیب و بی طالع
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که سایه دارد: درخت سایه دار، حرفی که دو خطی نوشته باشند، غشی سایه زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه رخ
تصویر سیاه رخ
سیه چرده، بی آبرو بیعزت، شرمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه رگ
تصویر سیاه رگ
ورید
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه روز
تصویر سیه روز
بدبخت و بی طالع و محروم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه کرد
تصویر سیاه کرد
آن که سیاه کند مسود، بد کار فاسق، ظالم ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه گری
تصویر سیاه گری
سیاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه مغز
تصویر سیاه مغز
شخصی که سودا بر مزاجش غلبه کرده و خلل دماغ داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
ورنده پیشه پیشه کار: سپاهی نباید که با پیشه ور بیک روی جویند هر دو هنر. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه سر
تصویر سیاه سر
((سَ))
آن چه که سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه رو
تصویر سیاه رو
کنایه از بی آبرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه رگ
تصویر سیاه رگ
((رَ))
ورید
فرهنگ فارسی معین
انتقام جو، کینه جو، منتقم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی