بدبخت. بی طالع. محروم. (ناظم الاطباء) : چنین پنداشت فرهاد سیه روز که او را بود خواهد نیک آن روز. نظامی. مجنون ز گزاف این سیه روز برزد زدل آتشی جگرسوز. نظامی. ، مظلوم. ستمکش، دلتنگ و حزین. (ناظم الاطباء). رجوع به سیاه روز شود
بدبخت. بی طالع. محروم. (ناظم الاطباء) : چنین پنداشت فرهاد سیه روز که او را بود خواهد نیک آن روز. نظامی. مجنون ز گزاف این سیه روز برزد زدل آتشی جگرسوز. نظامی. ، مظلوم. ستمکش، دلتنگ و حزین. (ناظم الاطباء). رجوع به سیاه روز شود
دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی، دارای 1235 تن سکنه، آب آن از رود قطور و زارعان، محصول آنجا غلات، کرچک، انگور و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی، دارای 1235 تن سکنه، آب آن از رود قطور و زارعان، محصول آنجا غلات، کرچک، انگور و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. دارای 144 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. دارای 144 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
کنایه از بی شرم و شرمنده و بی آبرو، (آنندراج) : دیدم سیاه روی عروسان سبزموی کز غم دلم بدیدن ایشان بیارمید، بشار مرغزی، در خدمت تو تر نتوان آمدن از آنک گردد سیاه روی چو گردد تر آینه، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 394)، رجوع به سیاه رو شود
کنایه از بی شرم و شرمنده و بی آبرو، (آنندراج) : دیدم سیاه روی عروسان سبزموی کز غم دلم بدیدن ایشان بیارمید، بشار مرغزی، در خدمت تو تر نتوان آمدن از آنک گردد سیاه روی چو گردد تر آینه، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 394)، رجوع به سیاه رو شود
دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 363 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 363 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
سایه دار و هر چیز که سایه دهد. (ناظم الاطباء). دارای سایه. پرسایه: باغ تو پر درخت سایه ور است از پی خویشتن یکی بگزین. فرخی. جناب سایه ورش را همیشه باد ملازم کز این جناب معظم رسی بغایت مقصد. شمس طبسی. بسی پای دار ای درخت هنر که هم میوه داری و هم سایه ور. سعدی (بوستان). پر از میوه و سایه ور چون رزند نه چون ما سیه کار و ازرق رزند. سعدی. در جهان چون او نیامد آفتاب سایه ور آفتاب سایه ور چون او نیامد در جهان. سید ذوالفقار شروانی
سایه دار و هر چیز که سایه دهد. (ناظم الاطباء). دارای سایه. پرسایه: باغ تو پر درخت سایه ور است از پی خویشتن یکی بگزین. فرخی. جناب سایه ورش را همیشه باد ملازم کز این جناب معظم رسی بغایت مقصد. شمس طبسی. بسی پای دار ای درخت هنر که هم میوه داری و هم سایه ور. سعدی (بوستان). پر از میوه و سایه ور چون رزند نه چون ما سیه کار و ازرق رزند. سعدی. در جهان چون او نیامد آفتاب سایه ور آفتاب سایه ور چون او نیامد در جهان. سید ذوالفقار شروانی
بدبخت، بی نصیب، بی طالع، (ناظم الاطباء)، کنایه از ماتمی و مصیبت زده، (آنندراج) : از زندگی بتنگند دائم سیاه روزان ذوق چراغ ماتم از زیستن ندارد، صائب (از آنندراج)
بدبخت، بی نصیب، بی طالع، (ناظم الاطباء)، کنایه از ماتمی و مصیبت زده، (آنندراج) : از زندگی بتنگند دائم سیاه روزان ذوق چراغ ماتم از زیستن ندارد، صائب (از آنندراج)